Marseillai et fiers de l etre et tout les blaireau de parisien c pas la peine de mettre les pied sur mon blog.

وقت داری با هم قصه بخوریم. يك غزل بيتار گيسويت نمي خواند لبم. همه میگفتند زن خوبی است. تمام آن صبح که مادرم رفت بانک و پول گرفت. از دست فروش یک ماشین اسباب بازی خرید. چادرش را تا روی ابروها پایین کشید و رفت تا ته یک کوچه غریبه. در یک خانه که یک پیکان قراضه جلوش پارک بود را زد. و با همان دستش که دیروز یه عالمه النگو داشت یه عالمه پول را داد به مردی که من نمی شناختم. بی یک کلمه حرف راه آمده را برگشت. و وقتی به خانه رسید یکراست رفت آشپزخانه سراغ خورش قورمهسبزیی که آرام روی اجاق میجوشید.

من دیوانه را پاییز و باران و خدا و رقص رنگ برگ عاشق کرد و موسی وار بریدم از همه اهل زمین و بت قلبم شکستم همچو ابراهیم و سوزاندم من خود را! همین پاییز ویران کرد دل بتخانه دارم را . تمام مطالب وبلاگ نوشته های خودمه خواهشا بدون ذکر منبع کپی نکنید! بیست و هفتمین بهار. بی تو من زنده نمانم . اصلا انگار ذات جمعه را با بی حوصلگی بسته اند. چقدر بدم می آید از جمعه های بی فایده و وقت تلف کن. انقدر گرفته که دیگر جای هیچ کس نیست.

Stanley is a Bakugan dragon kind of thing. I wish we could go everyday because my candy is all gone now. Posted by Salty Sea Port and Buzzy Air Port. This year, I had a Mario Party. We had good things to eat! We had a chain chomp pinata! We had a lot of FUN! Posted by Salty Sea Port and Buzzy Air Port.